جدول جو
جدول جو

معنی پاکی کردن - جستجوی لغت در جدول جو

پاکی کردن
(نَ کَ)
تطهﱡر
لغت نامه دهخدا
پاکی کردن
تطهیر
تصویری از پاکی کردن
تصویر پاکی کردن
فرهنگ لغت هوشیار

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از پاک کردن
تصویر پاک کردن
پاکیزه ساختن از آلودگی و پلیدی، پاکیزه کردن، شستن چیزی و چرک آن را گرفتن، صاف کردن، خالص کردن، آشغال و نخالۀ چیزی از قبیل گندم یا جو و امثال آن ها را جدا کردن، ستردن، زدودن، محو کردن چیزی از روی چیزی دیگر، پاکیدن
فرهنگ فارسی عمید
(بَ کَ دَ)
کنایه از افتادگی کردن و بندگی نمودن باشد. (برهان قاطع) (ناظم الاطباء) ، بیقراری کردن. (برهان قاطع) (ناظم الاطباء) ، تسلیم کردن. (اشتنگاس) ، با خاک آغشتن
لغت نامه دهخدا
(نَ هََ)
باد دادن خرمن
لغت نامه دهخدا
(نَقْیْ)
محو کردن. ستردن. زدودن. ستردن فضول. طمس. با دست یا با زبان یارکو یا آلتی چیزی را از چیزی بردن چنانکه مرکب را از کاغذ و کلمه ای را از نامه و مانند آن:
ای طرفۀ خوبان من ای شهرۀ ری
لب را بسردزک بکن پاک از می.
رودکی.
بدشمن هر آنکس که بنمود پشت
شود زان سپس روزگارش درشت...
ز دیوان دگر نام او کرده پاک
خورش خار و خفتنش برتیره خاک.
فردوسی.
برفت از میان بزرگان تباک
تن اردوان را ز خون کرد پاک.
فردوسی.
بگریست... و ازهوش بشد... چون ساعتی بود باز هوش آمد و چشم و روی بدستارچه پاک کرد. (تاریخ بیهقی). ناگاه سگی بیامد واو را شیر داد و برگردید و او را پاک کرد و برفت. (قصص الانبیاء). و ورقه ای داشت سر مردی بر آنجا صورت کرده پیغامبر فرمود که آنرا پاک کنند. خود پاک شد بی آنک بدو زنند. (مجمل التواریخ والقصص).
، خالی کردن. تهی کردن:
هوا پاک کرده ز پرّندگان
همه روی گیتی ز درّندگان.
فردوسی.
به ارّه مر او را بدو نیم کرد
جهان را ازو پاک و بی بیم کرد.
فردوسی.
ز دشمن جهان سربسر کرد پاک
برزم اندرون نیستش ترس و باک.
فردوسی.
سند و هند از بت پرستان پاک کرد
رفت ازین سو تا بدریای روان.
فرخی.
امسال که جنبش کند آن خسرو چالاک
روی همه گیتی کند از خارجیان پاک.
منوچهری.
و غلامان و پیادگان باره ها و برجها را پاک کردند از غوریان. (تاریخ بیهقی).
، نظیف کردن. تنظیف. تنقیه. (دهار) (زوزنی) (مجمل اللغه) (تاج المصادر بیهقی). انقاء. (تاج المصادر بیهقی). تنقیح. تزکیه. (دهار) ، خالص کردن، روفتن:
زمانی بدین داس گندم درو
بکن پاک پالیزم از خوار و خو.
اسدی (از حاشیۀ فرهنگ اسدی نسخۀ نخجوانی).
، نمازی کردن. طاهر کردن. مطهر کردن. تطهیر. اطهار. توضیه. (تاج المصادر بیهقی). پاک کردن خود از پلیدی، استنجاء:
سوی آسمان کردش آن مرد روی
بگفت ای خدا این تن من بشوی
از این اژغها پاک کن مر مرا
همه آفرین ز آفرینش ترا.
ابوشکور.
اندر جهان کلوخ فراوان بود ولیک
روی تو آن کلوخ کزو کون کنند پاک.
منجیک.
، حساب را پاک کردن، تفریغ کردن حساب. بالتمام پرداختن دین. پرداختن آنچه وام اوست.
- پاک کردن بینی، امتخاط. (تاج المصادر بیهقی). تمخط. (زوزنی). آب بینی ستردن: شیخ ما را پرسیدند که معرفت چیست گفت آنکه کودکان ما میگویند: بینی پاک کن پس حدیث ما کن. (از اسرارالتوحید فی مقامات الشیخ ابی سعید).
- پاک کردن چاه، لاروب کردن و برآوردن سنگ و ریگ و لای که در چاه و یا مجاری کاریزها گرد آید و سبب نقصان یا تباهی آب آن گردد. خم ّ. (تاج المصادر بیهقی). نبث. (تاج المصادر بیهقی). جهر.
- پاک کردن خدا بنده را، بر گناهان وی بخشودن، وی را از گناهان بری کردن:خدا پاکمان کند، خاکمان کند.
- پاک کردن دندان، چرک و ریم آن با مسواک و جز آن ستردن.
- پاک کردن سماور و چراغ و جز آن. کدورت و زنگ از ظاهر آن زدودن با سرکه یا گرد آجر و جز آن.
- پاک کردن غله را، خاک و ریگ و دانه های هرز آن جدا کردن. برچیدن دانه های گیاه از حبوب خوردنی چون تلخه و دوسر از گندم و دانه های دیگر از حبوب دیگر.
- سبزی پاک کردن،فضول آنرا گرفتن. مجازاً تملق و چاپلوسی کردن
لغت نامه دهخدا
تصویری از پارس کردن
تصویر پارس کردن
عوعو کردن نوفیدن: سگ در خانه صاحبش پارس میکند (مثل)
فرهنگ لغت هوشیار
سر گرم شدن ببازی، مشغول شدن بچیزی سر گرم شدن بچیزی گذراندن وقت، قمار کردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پدری کردن
تصویر پدری کردن
مثل پدر دلسوزی کردن: در حق فلان پدری کن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پاشکیل کردن
تصویر پاشکیل کردن
پای در پای پیچیدن حریف را در کشتی و او را انداختن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پاتی کردن
تصویر پاتی کردن
باد دادن خرمن
فرهنگ لغت هوشیار
محو کردن، زدودن -1 با دست یا با زبان یا آلتی چیزی را از چیزی بردن چنانکه مرکب را از کاغذ و کلمه را از نامه و مانند آن زدودن ستردن محو کردن، خالی کردن تهی کردن، نظیف کردن تزکیه تنقیح، روفتن تمیز کردن نظیف کردن، نمازی کردن پاک کردن از پلیدی طاهر کردن استنجاء، صاف کردن خالص کردن
فرهنگ لغت هوشیار
پالایش، پالودن، تطهیر، تمیز کردن، تنظیف، روفتن، زدودن، ستردن
متضاد: آلودن، کثیف کردن
فرهنگ واژه مترادف متضاد
تصویری از پاک کردن
تصویر پاک کردن
محوٌ
دیکشنری فارسی به عربی
تصویری از پاک کردن
تصویر پاک کردن
Clean, Clear, Efface, Purify, Scrub, Wipe
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویری از پاک کردن
تصویر پاک کردن
nettoyer, clarifier, effacer, purifier, frotter, essuyer
دیکشنری فارسی به فرانسوی
تصویری از پاک کردن
تصویر پاک کردن
чистити , уточнювати , стерти , очищати , витирати
دیکشنری فارسی به اوکراینی
تصویری از پاک کردن
تصویر پاک کردن
temizlemek, açıklamak, silmek, arındırmak, ovmak
دیکشنری فارسی به ترکی استانبولی
تصویری از پاک کردن
تصویر پاک کردن
очищать , прояснять , стирать , мыть , вытирать
دیکشنری فارسی به روسی
تصویری از پاک کردن
تصویر پاک کردن
صاف کرنا , واضح کرنا , مٹانا , پاک کرنا , رگڑنا , صاف کرنا
دیکشنری فارسی به اردو
تصویری از پاک کردن
تصویر پاک کردن
পরিষ্কার করা , স্পষ্ট করা , মুছে ফেলা , বিশুদ্ধ করা , ঘষা , মোছা
دیکشنری فارسی به بنگالی
تصویری از پاک کردن
تصویر پاک کردن
safisha, clarifaya, kufuta, kutakasa, kusugua
دیکشنری فارسی به سواحیلی
تصویری از پاک کردن
تصویر پاک کردن
清掃する , 明確にする , 消去する , 浄化する , ゴシゴシ洗う , 拭く
دیکشنری فارسی به ژاپنی
تصویری از پاک کردن
تصویر پاک کردن
청소하다 , 명확히 하다 , 지우다 , 정화하다 , 문지르다 , 닦다
دیکشنری فارسی به کره ای
تصویری از پاک کردن
تصویر پاک کردن
sprzątać, wyjaśniać, wymazać, oczyszczać, szorować, wycierać
دیکشنری فارسی به لهستانی
تصویری از پاک کردن
تصویر پاک کردن
לנקות , להבהיר , למחוק , לטהר , לשפשף , לנגב
دیکشنری فارسی به عبری
تصویری از پاک کردن
تصویر پاک کردن
साफ करना , स्पष्ट करना , मिटाना , शुद्ध करना , पोछना
دیکشنری فارسی به هندی
تصویری از پاک کردن
تصویر پاک کردن
membersihkan, menjelaskan, menghapus, memurnikan, menggosok
دیکشنری فارسی به اندونزیایی
تصویری از پاک کردن
تصویر پاک کردن
ทำความสะอาด , ชี้แจง , ลบ , ชำระล้าง , ขัด , เช็ด
دیکشنری فارسی به تایلندی
تصویری از پاک کردن
تصویر پاک کردن
reinigen, klären, löschen, schrubben, abwischen
دیکشنری فارسی به آلمانی
تصویری از پاک کردن
تصویر پاک کردن
limpiar, aclarar, borrar, purificar, fregar
دیکشنری فارسی به اسپانیایی
تصویری از پاک کردن
تصویر پاک کردن
pulire, chiarire, cancellare, purificare, strofinare
دیکشنری فارسی به ایتالیایی
تصویری از پاک کردن
تصویر پاک کردن
limpar, esclarecer, apagar, purificar, esfregar
دیکشنری فارسی به پرتغالی
تصویری از پاک کردن
تصویر پاک کردن
清洁 , 澄清 , 擦除 , 净化 , 擦洗 , 擦拭
دیکشنری فارسی به چینی
تصویری از پاک کردن
تصویر پاک کردن
schoonmaken, verduidelijken, wissen, reinigen, schrobben, afvegen
دیکشنری فارسی به هلندی